نظریه ثبات هژمونیک اولین بار در سال 1973 توسط چارلز کیندلبرگر در کتابی با عنوان ” جهان در رکود “ 1929 – 1939 مطرح گردید . وی در این کتاب مدعی شد در نظام بین الملل که بازیگران در صدد تامین منافع کوتاه مدت خود هستند برخلاف نظام رقابتی مد نظر آدام اسمیت تلاش بازیگران به خودی خود باعث ارتقاء رفاه و منافع اقتصادی همه آن ها نمی شود . به عبارت دیگر کشورها در تعقیب منافع اقتصادی خود ممکن است از طریق اعمال سیاست های حمایت گرایانه به بازیگران دیگر زیان برسانند . این قبیل سیاست ها می توانند به یک سلسله اقدامات تلافی جویانه از سوی بازیگران زیان دیده منجر شوند و در نهایت ثبات اقتصاد جهانی را به خطر اندازند . به این ترتیب کیندلبرگرمدعی شد که نظام جهانی ممکن است به خودی خود به سوی توازن و تعادل حرکت نکند . در چنین شرایطی نظام بین الملل نیاز به نوعی رهبری دارد تا ثبات اقتصاد جهانی را تضمین کند