هنر نمایش را مى توان بدون تردید در زمره ى دستاوردهاى عظیم فرهن گى بشر در طول تاریخ قلمداد نمود . برخى تاریخ نویسان پیدایش این هنر را در اشکال اولیه آن، به مصریان باستان نسبت مى دهند، هر چند که این عقیده در تاریخ مکتوب هنر نمایش جایى ندارد . آنچه بر هم گان مسلّم است ظهور این هنر براى او لین بار در ادبیات یونان باستان است، زمانى که یونان در قرن ششم قبل از میلاد شاهد دوره اى از شکوفایى و پیشرفت در عرصه هاى مختلف از جمله ادبیات و هنر بود. دور ماندن از وقایع روزمره ى جامعه و عقل گرایى و در نتیجه دورى جستن از مسائل عاطفى، از خصوصیات آثار کلاسیک غربى بود . هر چند دو تن از نوابغ مکتب واقع گرایى یعنى؛ ”هنریک ایبسن و جورج برنارد شاو “، با محور قرار دادن عنصر فکر و اندیشه در آثار خود، توانستند موج نو و تأثیر قابل ملاحظه اى را در مقابل جریان احساس گر و فرد گراى مکتب رومانتیسم در ارو پا بوجود آورند . در نهایت مکتب سمبولیسم، ال گویى مناسب براى نویسنده بوده، که مى خواهد بدون اشاره مستقیم به جزئیات، وقایع عصر خود را مورد بررسى و انتقاد قرار دهد. بدون تردید نمایشنامه مانند هر اثر روایى دی گر نیازمند عناصرى است تا به وسیله آن ها در خارج ذهن عینیت و تحقق یابد . این عناصر را مى توان در قصه (حادثه)، شخصیت ها، گفتگوى میان آن ها و نزاع یا کشمکش خلاصه نمود . اما عامل آخر که در خلال آن اهداف و اغراض نویسنده مشخص مى شود از اهمیت بیشترى در تفهیم نمایشنامه ذهنى برخوردار است. در آثار کلاسیک این نزاع به درون انسان منتقل شده و به صورت نزاع میان وجدان او و عواطفش یا بین عقل او و وظیف هاش ظهور یافته است.
در نهایت مى توان گفت که توفیق الحکیم، با آثار ذهنى خود توانست نمایش را از ابتذال نجات دهد . ابتذالى که دور ماندن قشر فره نگی و عدم اعتماد برخى دی گر از اقشار جامعه به این عرصه مهم ادبى را سبب شده بود